تنهــــآیــــی
نـــتــــیـجــه ی تــوافُــق هـــای بــی قــیـد و شــرطِ
مَـــــــن
بــــــآ خــــــودم ...
*
*
یه دریا اشـــــــــــــــک برای ریختن دارم…
یه دل گرفته…
یه زندگی پر از خالی…
من سرشارم از تنــهایـــــــــی ...
*
*
سـاعـتـی چـنـد مـی گـیـری
کـه بـا مـن نـبـاشـی
هـر روسـپـی قـیـمـتـی دارد
مـی خـواهـم نـبـودنـت را بـخـرم
تـنـهـایـی !
*
*
بد نیست!
تنهایی دارد \'صیقلم\' می دهد!
اما...
از آن روزی می ترسم،
که از \"گوی\" وجودم
جز \"محور\"میانی ای نماند!
*
*
احتیاط !
در این شهرِ لاکردار
تمام کوچه باغ های عاشقی
به اتوبان های تنهایی وصل می شوند ...
*
*
مـــن برای تنهــــــــــــــــا نبـودن،آدم های زیادی دور و برم دارم !آن چیزی که ندارم کسی برای \" بـا هــــــــــــــــم بـودن \" است !**تنهایی ام
استکانِ چایی به نیمه رسیده
نه میداند که تمام میشود
نه میداند که نیمه رها میشود ...**
در تنهایی خود فرو میروم ، غرق میشوم
نجات غریق تنهاییِ من تو هستی ، کمـــک
*
*
ما به مرز علاقه میرسیم...
و از مرزها که میگذریم ما،
دوباره تنهاییم !
*
*
کنج اتاق
ھمبستر دیوارم
کاش یکی مچم را بگیرد
عادت بدیست تنھایی